از حوادث سال هفتم و به دنبال جنگ خیبر، داستان رد شمس است که فضیلت بزرگ دیگرى را براى امیرمؤمنان على (علیه السلام) در بردارد؛ این معجزه دوبار در زندگی حضرت علی (علیهالسلام) اتفاق افتاده است و هر دو واقعه را از کتاب ارشاد شیخ مفید نقل میکنیم.(1) ذکر این نکته قابل توجه است که نماز عصر حضرت علی (علیهالسلام) قضا نشده بود چرا که همه ذکر کردهاند که نزدیک غروب آفتاب بوده است.
1. ردالشمس بار اول به طوری که اسماء، ام سلمه، جابر انصاری، ابوسعیدی خدری و گروهی دیگر روایت کردهاند چنین است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در منزل خود بود و حضرت علی (علیهالسلام) هم حضور داشت همان موقع جبرئیل آمده و وحی الهی آورد. پس از آن که رسول خدا احساس خستگی داشتند، سر مبارک خود را روی پای حضرت علی (علیهالسلام) گذارد و خوابیدند تا نزدیک غروب آفتاب. حضرت علی(علیهالسلام) که نماز عصر را بجا نیاورده بود ناچار شد نمازش را در حالت نشسته بخواند و رکوع و سجود را با اشاره به جای آورد.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) پس از آن که به خود آمد به حضرت علی (علیهالسلام) فرمود نماز عصرت را خواندهای؟ عرض کرد نمیتوانستم نماز را به حالت عادی بخوانم به خاطر حالت وحی که بر شما عارض شده بود و بر من تکیه داده بودید، پس نماز را به صورت نشسته خواندم. در این هنگام خود پیامبر و یا حضرت علی (علیهالسلام) به فرمان پیامبر از خدای متعال میخواهد که خورشید را برای امام علی(علیهالسلام) که برای احترام به پیامبر، نمازش را به حالت عادی نخوانده، برگرداند و چنین هم میشود: «اللهم ان عبدک علیا احتبس نفسه على نبیه فرد شرقها»
درباره مکانی که جریان اول رخ داد اگرچه در روایت شیخ مفید چنان که گذشت منزل پیامبر گفته شده اما برخی دیگر آن را «ضهیاء» یا «صهباء»(2) و برخی آن را در «کراع الغمیم»(3) و برخی دیگر آن را مسجد فضیخ ـ در حوالی مدینه ـ دانستهاند.(4)
2. بار دوم که پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله) برای حضرت علی (علیهالسلام) اتفاق افتاد هنگامی بود که امام علی (علیهالسلام) و یاران او قصد عبور از رودخانه فرات در منطقه بابل را داشتند و هنگامی که سپاهیان مشغول عبور دادن مرکبها و توشهها از رودخانه بودند از نماز عصر غافل شدند اما امام و برخی از یاران نماز را به جای آوردند.
در این هنگام خورشید غروب نمود در حالی که عدّه زیادی نماز عصر را نخوانده بودند آنان در این باره با امام (علیهالسلام) به گفتگو پرداختند. وقتی امام یاران خویش را اینگونه نگران دید از خدای متعال درخواست نمود تا خورشید را برگرداند که سپاهیان، نماز عصر را به جای آورند و چنین شد... .(5)
توضیحاتی در رابطه با امکان رخداد این واقعه
اول در این که این جریان چگونه رخ داده است اختلاف روایاتی است؛ برخی میگویند که حضرت علی (علیهالسلام) از سوی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به مأموریتی فرستاده شده بودند که وقتی برمیگردند نزدیک غروب آفتاب بوده است.
دوم برخی دیگر مثل شیخ مفید قائل به این هستند که رسول خدا از خستگی دریافت وحی، سر مبارک را بر روی پای امیرمؤمنان گذاشته بودند و خوابشان برده بود و وقتی بیدار شدند نزدیک غروب آفتاب بوده است.
حال امکان رخداد این مسأله را از جهت فقهی بررسی میکنیم:
1- خواندن نماز در اول وقت مستحب است و ممکن است که برای پیامبر و ائمه اطهار (علیهمالسلام) نیز کار مهمتری پیش بیاید و نماز اول وقت به تاخیر بیافتد. و اصل در زندگی پیامبر و ائمه در اقامه نماز اول وقت بوده است. در مورد حضرت علی(علیهالسلام) هم این چنین بوده که نماز ظهر را اقامه کرده بودند و به انجام کارهایشان پرداخته بودند که یکی از دو مورد فوق پیش آمد و نماز عصرشان به تعویق افتاد.
2- ذکر این نکته قابل توجه است که نماز عصر حضرت علی (علیهالسلام) قضا نشده بود چرا که همه ذکر کردهاند که نزدیک غروب آفتاب بوده است.
3- در فقه آمده است که اگر عمل واجبی که قرار است انجام دهیم موجب ایذاء دیگران شود، میتوان آن را به گونه دیگری انجام داد. البته در اعمالی که مبدل دارد. مثل نماز که میشود نشسته خواند و یا وضو که میشود تیمم کرد. حضرت علی (علیهالسلام) نیز چون نمیخواستند که موجب اذیت پیامبر خدا شوند نماز خود را نشسته اقامه کردند. و وقتی رسول خدا بیدار شدند و دیدند که نزدیک غروب است یا خود و یا حضرت علی (علیه السلام) دعا کردند که خورشید برگردد و فرصت بیشتر شود و حضرت نماز خود را ایستاده بخوانند و یا به قول کسانی که اصلا نخوانده بود، نماز عصر خود را بخواند.
پس در نهایت این که نماز حضرت قضا نشده بود بلکه نزدیک قضا شدن بوده که با دعای ایشان خورشید برمیگردد و پس از نماز حضرت، به حال غروب خود برمیگردد.
در اینجا حکایت عجیبى است که جمعى از مشایخ و بزرگان ما در عراق نقل کردهاند که هنگام عصرى بود که ابو منصور مظفر بن اردشیر عبادى واعظ،در محله ناجیه بر فراز منبر نشسته بود و مشغول ذکر فضایل اهل بیت و نقل داستان «ردشمس» بود و با بیان شیوا و سحر آمیز خود دلها را به خود جذب کرده بود که ناگاه ابر سیاه و غلیظى قسمت مغرب را پوشانده و خورشید را از نظرها پنهان نمود و چندان طول کشید و هوا تاریک شد که مردم گمان کردند خورشید غروب کرده،در این وقت ابو منصور واعظ روى منبر ایستاد و با دست خود به سوى خورشید اشاره کرد و گفت:
لا تغربى یا شمس حتى ینتهى
مدحى لآل المصطفى و لنجله
و اثنى عنانک إن أردت ثنائهم
أنسیت أن کان الوقوف لاجله
إن کان للمولى وقوفک فلیکن
هذا الوقوف لخیله و لرجله
[اى خورشید غروب نکن تا مدح من درباره اهل بیت پیغمبر و فرزندان او پایان یابد،و عنان خود باز گردان اگر بیان ثناى آنها را خواهى، آیا فراموش کردهاى توقف خود را براى پیغمبر؟ اگر براى مولى توقف کردى و ایستادى براى بستگان و نزدیکان او نیز باید بایستى!]
راویان مزبور گفته اند: در این وقت ناگهان دیدند ابرها به یک سو رفت و خورشید بیرون آمد.
حال منابع این رخداد را از کتب اهل سنت بیان می کنیم: شبلنجى در کتاب نور الابصار، ص 28، در معجزات رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آورده _ علامه طحاوى در کتاب مشکل الآثار، ج 2، ص 8، ج 4، ص 388، نقل کرده_ جالب اینجاست که ابن حجر عسقلانى با شدت تعصبى که در مذهب خود دارد و هر که با کتابهاى او آشنایى داشته این مطلب را بخوبى مى داند، داستان «رد شمس» را در کتاب الصواعق المحرقة، ص 126 در زمره کرامات باهره امیرالمؤمنین (علیه السلام) نقل کرده و آن را تصحیح نموده و به دنبال آن بحث فقهى این مسأله را عنوان کرده که آیا نماز در چنین صورتى اداء است یا قضا... سپس به دنبال آن داستانى از ابن جوزى نقل کرده که گفته است_ همچنین علامه امینی در کتاب شریف الغدیر ج 3، ص 140 با استناد به منابع عامه این قضیه را تشریح نموده اند.
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
1- شیخ مفید، الارشاد، ج 1، ص 345 ـ 347.
2- مجلسی، بحارالانوار، ج 41، ص 167.
3- مجلسی، بحارالانوار، ج 41، ص 174.
4- کلینی، الکافی، ج 4، ص 561.
5- شیخ مفید، الارشاد، ج 1، ص 346.
دیدگاهها
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.