در حدیثی از امام صادق علیهالسلام در باره تعریف غیبت میخوانیم که: غیبت آن است که در باره برادر مسلمانت چیزی بگویی که خداوند آن را بر او مستور داشته است.
این نکته حائز اهمیت است که از بعضی کلمات بزرگان گاه چنین استفاده میشود که غیبت در مورد همهی مؤمنان نیست بلکه تنها در مورد کسانی است که از گناه خود پشیمانند و یا توبه کردهاند و در سرحد اعتدالند. و اما غیبت افراد فاسق و گنهکار جایز است هر چند گناهشان پنهان باشد و گاه به این روایت از امام صادق علیهالسلام نیز استناد جستهاند که فرمود: کسی که در روابطش با مردم ستم نکند، و در سخنانی که میگوید به مردم دروغ نگوید و از وعدههایش تخلف نجوید چنین کسی غیبتش حرام و شخصیت کامل و عدالت او ظاهر و اخوتش واجب است.
امام صادق علیهالسلام میفرماید: هنگامی که فاسق تظاهر به فسق کند نه احترامی دارد و نه غیبتی. و در حدیث دیگری از امام رضا (علیهالسلام) میخوانیم: من القی جلباب الحیاء فلا غیبه له؛ کسی که چادر حیا را از سر برگیرد غیبت ندارد.
احادیث متعدد به خوبی نشان میدهد که اگر شخصی گناه کند و مستور باشد، غیبت او جایز نیست و غیبت شخص متظاهر به فسق نیز در خصوص آن عملی که تظاهر به آن میکند جایز است نه نسبت به تمام اعمالش. از این گذشته حرمت غیبت با دلیل عقل نیز ثابت است چرا که نوعی ظلم و ستم و افشای اسرار و ریختن آبروی مردم محسوب میشود و بیشک فرقی میان فاسق و عادل در این زمینه نیست مگر در مواردی که غیبت سبب نهی از منکر یا دفع خطر و ضرر از جامعه مسلمین گردد. و در آن هم میان فاسق و عادل تفاوتی نیست.
یکی از گناهان بزرگ غیبت است. غیبت یعنی پشتسر دیگران بدگویی کردن و سخن ناخوشایند گفتن. در روایتی آمده غیبت عبارت است از بیان اموری است که خدا بر برادرت پنهان کرده است اما بیان اموری مثل عصبانیت و عجله که ظاهر هستند غیبت محسوب نمیشود باید توجه داشت که تحقق غیبت فقط به واسطهی زبان نیست بلکه غیر از گفتار بوسیله نوشتن و ایماء و اشاره و حرکت چشم و اعضای دیگر و هر چیزی که مقصود را بفهماند نیز محقق میشود و به همین خاطر است که گفتهاند: قلم، زبان دوم انسان است.
علل و اسباب غیبت چند چیز است:
1- وقتی انسان از کسی ناراحتی دارد میخواهد با ذکر معایب او خود را راحت کند.
2- همراهی با دوستان در غیبت دیگران.
3- وقتی انسان کار زشتی انجام داده به خاطر اینکه مورد مذمت و نکوهش قرار نگیرد دیگری را که کار او را انجام داده است نام میبرد.
4- چون انسان میداند از شر زبان شخصی در امان نیست سعی میکند او را در نظر دیگران بیارزش جلوه دهد تا سخنانش بیتأثیر شود.
5- انسان معایب و نواقص دیگری را ذکر میکند تا برتری خود را اثبات کند.
6- انسان برای خنده آوردن دیگران شخصی را مورد غیبت قرار میدهد.
7- انسان کسانی را میبیند که مرتکب منکرات میشوند و از فرط تعجب برای دیگران بازگو میکند.
8- انسان فردی را گرفتار و مبتلا دیده، غمگین میشود و این مطلب را بازگو میکند.
درمان این بیماری خطرناک اخلاقی از جهاتی با درمان سایر بیماریهای اخلاقی مشابه و از جهاتی متفاوت است و در مجموع رعایت امور زیر برای پیشگیری یا درمان غیبت کارساز است:
1- درمان اصلی هر بیماری جسمی یا روانی و اخلاقی جز با ریشهیابی عوامل آن و قطع کردن آنها امکان پذیر نیست و از آنجا که عوامل زیادی در بروز و ظهور این صفت زشت مؤثر بود باید به سراغ آنها رفت: حسد کینهتوزی انحصارطلبی، انتقامجویی، کبر و خود برتربینی، از عوامل مهمی بود که آدمی را به سراغ غیبت میفرستاد و تا اینها از وجود انسان ریشهکن نشود صفت رذیله غیبت هم ریشهکن نخواهد شد.
2- راه مهم دیگر برای درمان این رذیله اخلاقی توجه به پیآمدهای سوء معنوی و مادی، فردی و اجتماعی آن است، هرگاه انسان به این نکته توجه کند که غیبت او را از چشم مردم میاندازد و به عنوان فردی خائن، حقنشناس، ضعیف و ناتوان در جامعه معرفی میکند و پیوند اعتماد و اطمینان را در جامعه متزلزل میسازد.
غیبت حسنات را از بین میبرد.
گناهان دیگران را بر دوش انسان میگذارد.
عبادات تا چهل روز پذیرفته نمیشود.
غیبت کننده جزو نخستین کسانی است که قبل از همه وارد دوزخ میشود.
اگر توبه کند و توبه او پذیرفته شود آخرین کسی است که وارد بهشت میشود.
و به این حقیقت توجه کند که غیبت حق الناس است زیرا آبروی خلق خدا را میبرد و ارزش آبروی هر کس همچون ارزش جان و مال اوست و تا صاحب حق راضی نشود خدا او را نمیبخشد و ای بسا غیبت میکند و دسترسی برای جلب رضایت طرف پیدا نمیکند و این بار گناه برای همیشه بر دوش او میماند. اگر غیبتکننده در این امور دقت کند به یقین از کار خود پشیمان و منصرف میشود، و آنها که غیبت را وسیله تفریح و سرگرمی مجالس خودشان قرار میدهند اگر در این عواقب بیندیشند قطعاً تجدید نظر خواهند کرد.
3- غیبتکننده باید به این حقیقت توجه کند که نیروهای انسان محدود است، اگر نیرویی را که صرف تضییع آبروی اشخاص و شکستن موقعیت اجتماعی آنها میکند، صرف رقابتهای صحیح و سازنده نماید، ای بسا در مدت کوتاهی از رقیبان خود پیشی گیرد و مقام والایی را که انتظار دارد در جامعه برای خویشتن فراهم سازد بی آنکه ضربهای بر فرد یا جامعه وارد کند و عقوبات دنیا و آخرت را متوجه خود سازد.
غیبتکننده باید به این حقیقت توجه کند که غیبت کردن یکی از نشانههای بارز ضعف و ناتوانی و فقدان شخصیت و عقده خود کمبینی است و او با غیبت کردن این صفات درونی خود را آشکار میسازد و پیش از آنکه شخصیت اجتماعی طرف را بشکند شخصیت خود را در هم میکوبد.
این نکته نیز حائز اهمیت است که برای ترک غیبت مخصوصاً در مورد کسانی که غیبت برای آنها به صورت یک عادت درآمده قبل از هر چیز: مراقبت شدید و نظارت اکید بر زبان است.
پرهیز از معاشرت با دوستانی که او را به غیبت تشویق میکنند.
ترک مجالسی که مهیا برای غیبت است.
کلیه اموری که وسوسه غیبت در او ایجاد میکند.
یکی از انگیزههای غیبت تبرئه خویشتن است مثلاً میگوید اگر من مرتکب گناه شدم فلان کس که از من بهتر است همین عمل و یا عملی بدتر از کار من را انجام داده است.
در حدیثی از امام علی علیهالسلام آمده است: ما عمر مجلس بالغیبه الا خرب من الدین؛ مجلسی به وسیله غیبت آباد نشد مگر این که از نظر دین خراب گشت.
عذرهائی که موجب تجویز غیبت میشوند به شرح ذیل است:
1- دادخواهی
اگر کسی برای دادخواهی در نزد کسی که میتواند حق او را بگیرد از دیگری که بر او ظلم نموده بگونهای تظلم و دادخواهی کند که مستلزم ذکر نام او باشد اشکال ندارد.
2- استفتاء
«یعنی سؤال از مجتهد برای به دست آوردن فتوای او»
3- برحذر داشتن مؤمنین از خطر و نصیحت مشورت کننده
مثلاً اگر کسی برای ازدواج با زنی با انسان مشورت کند و انسان در آن زن عیبی سراغ دارد باید تذکر دهد.
4- اگر کسی به اسم یا لقبی معروف باشد که حاکی از عیب اوست و برای شناساندن او راه دیگری نباشد گفتن آن اسم یا لقب اشکال ندارد.
غیبتکننده از دو جهت مدیون است: اولی نسبت به خدای تعالی که مخالفتش را مرتکب شده. دوم نسبت به کسی که آبرویش به وسیله غیبت مورد حمله قرار گرفته است. لذا کسی که میخواهد از این گناه توبه کند باید از هر دو جهت تسویه حساب نماید.
برای ادای حقالله طبق قاعده عمومی توبه به غیبتکننده واجب است پشیمان شده، از کردار خویش متأسف باشد به این امید که بدین وسیله از حق خدا پاک شود اما برای ادای حقالناس قاعده این است که از صاحب حق که غیبتش را کرده است طلب حلالیت کند ولی از بعضی از اخبار چنین استفاده میشود که برای خروج از حق الناس استغفار برای کسی که غیبتش را کرده است کافی است.
دیدگاهها
هیچ نظری هنوز ثبت نشده است.