اقرار به واقعه غدیر
عبد الله بن شریک، از سهم بن حصین اسدى، نقل مى کند و می گوید: من و عبد الله بن علقمه، که روزگارى از دشنامگویان به على علیه السلام بود، به مکّه وارد شدیم. به او گفتم: آیا مى خواهى با ابو سعید خدرى دیدارى تازه کنیم؟ گفت: آرى. پس نزد او رفتیم. عبد الله بن علقمه گفت: آیا فضیلتى درباره على شنیده اى؟ گفت: آرى. چون برایت نقل کردم، آن را از مهاجران و انصار و قریش هم بپرس. چرا که پیامبر خدا، روز غدیر خم برخاست و با بیان رسای فرمود: «اى مردم! آیا اختیار من به مؤمنان، از خود آنها بیشتر نیست؟». گفتیم: چرا. سه بار این سخن را تکرار کرد و آن گاه فرمود: «اى على! نزدیک بیا». پس، پیامبر خدا دو دست او را بالا برد ـ تا آن جا که به سفیدى زیر بغلشان نگریستم ـ و سه بار فرمود: «هر که من مولاى اویم، على مولاى اوست». عبد الله بن علقمه گفت: تو خودت این را از پیامبر خدا شنیدى؟ ابو سعید گفت: آرى، و به گوش و سینه اش اشاره کرد و گفت: دو گوشم آن را شنید و دلم آن را حفظ کرد. عبد الله بن شریک مى گوید: عبد الله بن علقمه و سهم بن حصین به نزد ما آمدند. چون نماز ظهر را خواندیم، عبد الله بن علقمه برخاست و سه بار گفت: من به درگاه خدا از دشنام دادن به على علیه السلام توبه مى کنم و از او آمرزش مى طلبم. (1)
فانوس های همیشه روشن!!!
گوش هایم را می گیرم! چشمانم را می بندم! تا ترانه ی دلخراش اصابت شلیک بر تن خسته و پاکت را نشنوم، چه ترانه غم انگیزی!
دشمن وسعتِ سینه ات، دل مهربانت را نشانه گرفته و تو در این نبرد روحت را به پرواز در می آوری، پا هدیه می دهی! دست رها می کنی!
چشمانت را به دوردستها به فصل زندگیم دوخته ای. ای شهیدان روزهای سبز!! در کدامین خاک آرام خفته اید؟! برخیزید و ببینید که اینک، دشمن ِدیرینه وطنم، طلسم ارزش هایم، باورهایم را هدف قرار داده. دیگر از تانک های غول پیکر، از شلیکِ گلوله ها خبری نیست.
دشمن فرهنگم، دینم، قلب پاره ی تنم، مادر، خواهرم، برادرم را در تارهای تنیده ی خود احاطه کرده و می خواهد بذر کهنه و فاسد فرهنگِ خود را بر لباسم، خانه ام، چهره ام، کتابم، آرام آرام در مزرعه سبزِِ امید و فطرتِ پاک خداوندیم بپاشد.
و من غافل از آن! و چشم به امید همت ها، باکری ها، خرازی ها، باقری ها و... هستم.
شمع های همیشه روشن انقلاب! از تن خاک برخیزید و مرا از گودال ِناپیدای دشمن رهایی ببخشایید!!
نقل از: نمره عینک ایمانم!!!
به روش عمر و عاص عمل کنید!!
هشداری که شنیده نشد!
بگو 9 دی! آب بریز در لانه فتنه گران! بگو 9 دی...
وقتى رحمت الهى براى ما پیش خواهد آمد که مواظب و مراقب خودمان باشیم؛ مراقب حرف زدنمان، مراقب اقدام کردنمان، مراقب تبلیغاتمان. این فضاى بى بند و بارى در حرف زدن، در اظهارات علیه دولت، علیه کى به خاطر اغراض، اینها چیزهائى نیست که خداى متعال از اینها بهآسانى بگذرد. آن وقت کسانى خطا میکنند، خداى متعال «و اتّقوا فتنة لا تصیبنّ الّذین ظلموا منکم خاصّة»؛ بله اینجورى است. بعضى از ظلمها، بعضى از کارها هست که نتیجه و اثر آن دامن همه را میگیرد، نه فقط دامن آن ظالم را؛ بر اثر رفتار یک عدهاى که در گفتار خودشان، در عمل خودشان، در قضاوت خودشان ظلم میکنند. باید مراقب این چیزها بود. دیدار کارگزاران حج، پانزدهم آبانماه هشتاد و هفت
هجرت پیامبر از مکّه به مدینه
یکی از داستانهای مهم زندگی پیامبر اسلام ـ صلّی الله علیه و آله ـ ماجرای عظیم هجرت او و یارانش از مکّه به مدینه است، چنان که قرآن در سوره انفال آیه 30، و سوره بقره آیه 207 به این مطلب اشاره کرده است، که خلاصهاش چنین است: هنگامی که مسلمانان در مکّه در فشار و آزار شدید مشرکان قرار گرفتند، پیامبر ـ صلّی الله علیه و آله ـ، مسلمانان را به هجرت به مدینه دستور داد، مشرکان احساس خطر شدید کردند... و با خود گفتند: هجرت مسلمانان به مدینه موجب تشکّل آنها در مدینه شده، و در آینده نزدیک، کار را بر ما سخت خواهد کرد. سران آنها در «دار النَّدوَه» مجلس شورای خود اجتماع کردند، و هر کدام در مورد جلوگیری از اسلام و دعوت پیامبر، پیشنهادی نمودند، چنان که در آیه 30 سوره انفال به این توطئه، اشاره شده است.در این زمان بود که ابلیس خود را به شکل یه پیرمرد مسن درآورده و به مجلس وارد شد و پیشنهاد خود را مطرح کرد
آخرین نظرات
- دستت شما درد نکند خوب است اما فونتی عربی نسخ که می شد بسیار خوب تر می شد.
- یادتون نره سنی یعنی به سنت عمر و خلفا ببینید این ...
- یادتون نره سنی یعنی به سنت عمر و خلفا ببینید این ...
- سلام. خداخیرتون بده. خیلی به دردم خورد
- با تشکر از زحمات شما خدا خیر و برکت به زندگی شما بدهد
- آقایی که خودت را "من"معرفی کردی این فرض غلطی که ...
- اصلا لازم نیست این همه کتاب بخونیم تا به حقیقت پی ...
- اگر شیعه علی نبود اسلام به بی راه می رفت و جهالت ...
- سلام هنوزم این پیامرسان هست؟
- خدا خیر دنیا و آخرت بده بهتون خیلی کمکم شد برای ...